Saturday, May 12, 2007

پدر وپسر




- پسر اینقدرنرو دنبال روزنامه خوانی وورق زدن کتاب، بنشین به درس ومشق ت برس! از زنده باد مرده باد گفتن ودنبال این وآن دویدنها چیزی عایدت نمیشه. تو فکر میکنی همین ها را که توی کتاب ها مینویسند حقیقت دارد و یا نسخۀ زندگی ست؟ تازه در یکی از همین کتاب ها خوانده ام که نوشته بود:
"هیچ چیز درزیرآسمان تازه نیست."

- آری من هم این را جایی خوانده ام. اما مزخرفه. مثلا قدیم هواپیما بود یا اینترنت؟
یک کمی باید فکر کرد. و به قول خودتان که درسابق میگفتین ولی مدتی ست که نمیگین! "هرنوشته ای را باعقل و منطق باید سنجید و داوری کرد."
اما دربارۀ روزنامه و کتاب خواندنم : می فهمم این حرفها را از روی دلسوزی میزنی، ولی ته دلت چیز دیگری میگذرد. یادت میاد چند وقت پیش که داستان جمکران تازه راه افتاده بود من را هم با خودت بردی به زور، به این بهانه که اهل هیآت قرارگذاشتند باید برویم آنجا ؟ نمیشه نرفت!

- آری یادمه. منظور؟
- منظورم این است که آن روز گفتم که جمکران دنباله داره. برنامه ایست سریال.
چشم غره رفتی به من. دیدی که هنوز سروصدای دفن جنازۀ شهدا دردانشگاه ها نخوابیده بود که یک ملا را به ریاست دانشگاه تهران گماشتند. دنباله اش سیمین بهبهانی را و زنان را روز روشن درانظار عامه کتک زدند، آن هم توسط حاجی خانم های لمپن وباتون دار. کارگران اتوبوس رانی تهران را زندانی کردند. روزنامه ها را توقیف کردند. مآموران را ریختند توی دانشگاه ها دختران و پسران را با تهمت های بیشرمانه کتک زدند و ده ها اهانت و تجاوز دیگر و حالا مسئلۀ حجاب را پیش کشیدند، باحضور ششصد هزار زن تن فروش در مرکز تشیع، راستی پدر با این دستاورد ننگین آخوندهای غارتگر چه باید کرد؟- بطور قطع برنامه های مشغول کنندۀ دیگری هم هست که به زودی وارد عرصۀ سرگرمیها خواهد شد؛ برای از بین بردن آثار همه گونه نهاد های مدرن تا تمام مراکز آموزشی تبدیل به حوزه شود، تا، حکومت جمکرانی تتمـۀ عقل و شعور مردم را نابود کند!

- مذهب ما این را میخواهد پسرم! مگه نه؟
- نه خیر پدر! این مذهب نیست. این ها بدعت است. آیا درزمان پیامبر اسلام جمکران بود؟ شنیدی جائی که پیامبر یا مولاعلی سینه زنی کرده باشد یا قمه زنی؟ این ها را مفتخورها شاخ و برگ دادند برای سرگرمی که مردم را از«فکر کردن» به کارهای اساسی بازدارند. موفق هم شدند.

- پسرم عاشورا که اتفاق افتاده مگر میشود انکارش کرد؟
- پدرجان هر روز درگوشه و کنار جهان ده ها عاشورا اتفاق میافتد. دوسال پیش داستان سونامی که نزدیک به دویست هزار تلفات داد مگر عاشورا نبود. همین حالا که روزانه در عراق و افغانستان ده ها زن وبچه و پیرو جوان مسلمان کشته میشوند مگر عاشورا نیست؟

- این را که راست میگی؟ بربانی و باعثش لعنت!
- پدرجان حواست را جمع کن. اگر آن روز به جمکران نرفته بودی آب به اسیاب خرافه و اوهام نریخته بودی این دنباله ها که برشمردم اصلن پیش نمیآمد.

- هوم ! راست میگی پسرم حق با توست.
- پس حالا که از مشاهده جیغ وفریاد آن دختر بیپناه مظلوم، که پاسدارها با آن وضع زننده هلش میدادند به درون ماشین پلیس متآثر شده ای، فکر نمیکنی که نتیجه عمل خود من و شما بوده که میدان ظلم و بیداد را برای شان آب و جارو کرده ایم؟ بگذریم ازاینکه اگر چنان اتفاقی مثلا در یکی ازدهات فرانسه رخ داده بود، مردم میریختند توی خیابانهای پاریس، دولت سقوط میکرد.

چشمهای پدر پراشگ میشود. با نگاهی شرمگین دردمندانه میگوید:
پسرم! تو فرزند زمانه ای. مرا ببخش که هرازگاهی تندی میکنم! درحلقۀ مشتی رمال گیرافتاده ام!
! پس لطفن دیگه مرا اینقدر شماتت نکن! نگران درس ومشق من هم نباش!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home